گاه شمار
  Saturday, December 23, 2006
 
اعضای تشخیص منزلت ماله


مدیر مجهول

صمد طاهری


امین آبادی ها

رضا طایفی
علی مرسلی
سیدمهدی المدرسی
 

دژبان

بهرام کوهستانی
 
 

5-10=-5 فرمان

1- آثار خود را هشتم و بیست و ششم هرماه حتما به ما برسانید.

2- ویرایش و اصلاح آثار ارتباطی به ما ندارد و در صورت عدم ویرایش آن موظفید مجددا خودتان اصلاح کنید.

3- سوء استفاده و احیانا استفاده از مطالب با ذکر ماخذ دقیق هیچ منع قانونی ندارد.

4- در صورت تمایل به همکاری با گروه ما به صفحه « مثلث برمودا » مراجعه کنید.

5- برای رفع ابهام نسبت به اعضاء، روی عکس آنها کلیک کنید.

 
 

به وبلاگ گروهی ماله (جمع دنشجویان طنز پرداز کشور)خوش آمدید


1 - گزارش خبرنگار گلنا از یک بازداشتگاه:
صدای جرینگ جرینگ که بلند شد فهمیدم دارند او را می آوردند. دو تا پلیس از دو بازویش گرفته بودند و او را می آوردند.خواستم عکس بگیرم. دستش را با دستبند جلوی صورتش گرفت و گفت :« نگیر، نگیر ... من میون فک و فامیل آبرو دارم...»
-لطفا خودتو معرفی کن.
+ بز زنگوله به پا هستم. ننه شنگول و منگول و حبه انگور.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
باور کنید بییگناهم ، کاری نکردم ...خونه که برگشتم حبه انگور گریون و ویلون دوید طرفم و گفت که ذلیل مرده ها شنگول و منگول درو واسه آقا گرگه باز کردن ...آقا گرگه هم خوردتشون. منم رفتم تا با گرگه حسابمو تصفیه کنم ، بچه ها رو برگردونم.
( باید بچه ها رو بر می گردوندم، آخه اون روز عصرکلاس زبان داشتن ) پس با شاخ کوبیدم وسط شیکم گرگه. چه می دونستم شیکم گرگه از طرف سازمان محیط زیست حفاظت میشه؟! مگه دستمو بو کرده بودم که بدونم گرگه جز گونه های در حال انقراضه ... بعداً ریختن خونمون به جرم صدمه به محیط زیست و شکار غیر قانونی دستگیرم کردن ...
جرمت فقط همینه؟
راستش، گرگه که به اون روز افتاد، دیدم الآن جون میده واسه پادری اتاق پذیراییمون.آخه این همسایه ندید بدیمون ببعی خانوم یه پوست ببر خوشگل انداخته درب اتاق خوابشون هی پزشو میده. منم گول خوردم .الآن پشیمونم، چشم و هم چشمی منو به این روز انداخت...



2- گزارش خبرنگار گلنا از موزه خودرو:

نشسته بود روی سکوی پشت ویترین، نزدیکش که شدم و برای مصاحبه دعوتش کردم اَخم هایش توی هم رفت. ولی بعد به حرف آمد .


خودت را برای خوانندگان معرفی کن .
پیکان هستم. در یک خانواده قدیمی و اصیل متولد شدم .از همون بچگی به پیاده روی علاقه داشتم . دلم می خواست وقتی بزرگ شدم « فراری » بشم تا مایکل شوماخر پشت رُل من بشینه. بچگی بود و آرزو ...چه میشه کرد ...
اینجا چه می کنی؟ چه طور از اینجا سر در آوردی؟
دست روی دلم نذار...بگو چی کار می تونی بکنی. الآن به جرم اینکه قدیمی هستم و محیط زیستو آلوده می کنم آوردنم انداختنم این گوشه.آخه کسی نیس بگه خوش انصافا حالا موزه رو بی خیال، چرا موزه خودرو؟ لا اقل ما را میذاشتید موزه دار آباد که با صفاتره ...آخه ما اون قدر تو این شهر چرخیدیم و دود دادیم که دیگه شدیم جز محیط زیست.اگه یه روز پیکان تو شهر نباشه همه مردم از اکسیژن تلف میشن که!
چه پیامی برای دوستان و همنوعانت داری؟
اینجا رو خوب اومدی...حرف حسابم با ماشین های تو ی شهر مخصوصاً این پسر عموی نالوطیم« آردیه » که لا مصب سال به سال از ما خبری نمیگیره( این پسر عمو یه طرفش فرنگیه، عموم که رفت از فرنگ زن گرفت اسم بچشو آردی گذاشت... حالا مونده این آردی مرام و معرفت ولوطی گری یاد بگیره...خلاصه یه طرفش فرنگیه)...آره می گفتم، لا مروت ها خوب گوشتونو وا کنین ، دنیا به هیچ کس وفا نمی کنه، دیر یا زود ازت سبقت می گیرن ، زور می زنی تا جا نمونی ولی گیر پاچ
می کنی! من وقتی قبلنا تو خیابون بوق می زدم کسی جرئت نداش سرشو بالا بگیره؛ حالا ببین به چه روزی افتادم که موزه ای شدم .
چه حرفی برای مسئولین محیط زیست داری؟
من با نامرد جماعت حرف خاصی ندارم. دو کلوم فقط اینکه بی وفاها ، کم من به خود شما سواری دادم ؟ یعنی تو این شهر فقط نفس ما آلوده بود ؟ حرمت بزرگتر و پیشکسوت یعنی این ؟
همش نشستید گیر دادید به دود ما...یه روز گفتید برو تنظیم موتور گفتیم به چشم، گفتید بنزین بدون سرب بخور، با اینکه با هر قلوپش یه هفته نفخ می کردم گفتیم چشم،گفتید گازسوز شو، شدم .انژکتوری شدن و هزار تا بی آبرویی دیگه رو به جون خریدیم...حالا این رسمش بود ؟ دست آخر کار خودتونو کردین وانداختینمون اینجا ! آر دی چون کراواتی فکولی بود دستش به دهنش می رسید راس راس تو خیابون میگرده دود می کنه... ما که بچه پایین شهریم و اهل مرام و معرفت عاقبتمون اینه...!


دکتر ژیگولو


 
11:56 AM 

|

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------