گاه شمار
  Monday, November 06, 2006
 
اعضای تشخیص منزلت ماله


مدیر مجهول

صمد طاهری


امین آبادی ها

رضا طایفی
علی مرسلی
سیدمهدی المدرسی
 

دژبان

بهرام کوهستانی
 
 

5-10=-5 فرمان

1- آثار خود را هشتم و بیست و ششم هرماه حتما به ما برسانید.

2- ویرایش و اصلاح آثار ارتباطی به ما ندارد و در صورت عدم ویرایش آن موظفید مجددا خودتان اصلاح کنید.

3- سوء استفاده و احیانا استفاده از مطالب با ذکر ماخذ دقیق هیچ منع قانونی ندارد.

4- در صورت تمایل به همکاری با گروه ما به صفحه « مثلث برمودا » مراجعه کنید.

5- برای رفع ابهام نسبت به اعضاء، روی عکس آنها کلیک کنید.

 
 

به وبلاگ گروهی ماله (جمع دنشجویان طنز پرداز کشور)خوش آمدید


هر نویسنده ای در درجة اوّل یک سارق ادبی است. هیچ فرقی نمی کند که این جملة قصار را چه کسی گفته است.اصلاً بپذیرید که این جمله از خود من است.نویسنده موفق در واقع سارق متبحرتری است.
این جمله را حتماً شنیده اید: « مؤلف مرده است ». زیر بنای مکاتب ادبی و سرقت ادبی بر این جمله پرمعنا استوار است.یک سارق ادبی موفق( و در واقع ادیب موفق ) با درک بُن مایة این جمله ، می داند حتی زمانی که مولف جان سخت باشد و خیال مُردن نداشته باشد می تواند مؤلف را بکشد و خودش بر اِریکه اثر سوار شود.
تاریخچه سرقت ادبی به همان پیدایش خط بر می گردد. در آن زمان بابلی ها از فینقی ها کتابت را دزدیدند ، ایلا می ها هم از بابلی ها و ماد ها از ایلامی ها و الخ . نمونه های تاریخی دیگری هم وجود دارند که به آنها به تدریج اشاره می شود. ولی معروف ترین آنها به سرقت رفتن انوریِ شاعر با اشعارش در یکی از بازار های قدیم است.
نکته مهم اینجاست که در بعضی موارد ، اثر و صاحب اثر باید همزمان با هم دزدیده شوند. اگر فقط اثر را بدزدید بعد ها ممکن است صاحب اثر پَتة شما را روی آب بریزد. برای خلاصی از دست صاحب اثر روش های متنوعی وجود دارد. برای اینکه ذهن خواننده را در این زمینه به کار اندازم به یک مثال واقعی متوصل می شوم.یکی از آشنایان اینجانب که خدابیامرز از شاه دزدان ادبی زمان خود بود در زمان سکونت صادق هدایت در هندوستان به سرقت آثار او همّت گمارد. وی برای خلاصی از دست صاحب آثار یعنی صادق هدایتِ واقعی ، راه حل جالبی را برگزید! خیلی ساده ، به هند رفت وکلک صادق خان را کند ،جسدش را به رسم آنجا سوزاند و در رود سند ریخت. سپس خود را به شمایل هدایت در آورد( مایه اش یک سبیل مصنوعی و یک عینک ته استکانی گِرد بود)و سال ها از مزایای صادق هدایت بودن استفاده کرد. البته این آشنای گرامی عاقبت به خیر نشد و سرانجام در پاریس با گاز خود کشی کرد.چون روح صادق مدام جلوچشمش ظاهر می شد و از او می خواست که پایان بوف کور را عوض کند و دختر اثیری به خیر و خوشی با راوی عروسی کند. ولی شما خود را نگران نکنید .اگر کارتان درست باشد حتی می توانید روح نویسنده را هم بدزدید!
برای سارق ادبی شدن لازم نیست همواره این قدر خشن بود.روش های مدنی تری هم وجود دارد.حتی از «رفراندم» و «دموکراسی» هم می توان بهره گرفت. اگر زُبده باشید به راحت می توانید یک نابغه نوظهور ادبی را شناسایی کنید، با وعدة دادنِ هزینه چاپ گولش زده و اثرش را قاپ بزنید، یا اگر اوّلین چاپ اثرش است که معمولاً به هزار تا نمی رسد، سریع در اینترنت و نشریات آثار را به نام خود منتشر کنید. مطمئن باشید رفراندم افکار عمومی در هر حالت به نفع شما خواهد بود.
بزرگترین دشمنان سارقان ادبی منتقدین ادبی هستند که به فرموده چخوف مثل خرمگس (1) موی دماغ ادیبان می شوند. این افراد دلشان می خواهد نقش مچ گیر و به اصطلاح نقش پلیس را در ادبیات بازی کنند ولی در حقیقت حتی پارکبان هم نیستند. منتقدین بدین باورند که سرقت ادبی از ناتوانی و عدم وجود قریحه ادبی است .فی الواقع برعکس یک اخته ادبی می تواند یک منتقد ادبی باشد ولی مطمئناً یک سارق ادبی نیست. این حرفه ذوق و قریحه خاصی می طلبد که از عهده هر کسی ساخته نیست.
گفتیم ذات ادبیات بر سرقت استوار است.شاعری به عظمت حافظ کمتر در ادبیات جهان به چشم میخورد. همین جناب حافظ به انواع ترفند های ادبی وارد بوده است به طوری که با تبدیل یک « بود » به یک « شد» در بیت« بر سر تربت ما چون گذری همت خواه - که زیارتگه رندان جهان خواهد بود »کپی رایت این بیت ناصر بخارایی را از آن خود می کند.(2)
برای موفق شدن فقط قوه به ابتکاربستگی دارد. برای تمرین از همین الآن و از بیت بالا شروع کنید. مثلاً با تبدیل رندان به دزدان یک بیت اورجینال جدید سروده می شود که از شماست و نه از حافظ یا ناصر. امروزه همپای پیشرفت فناوری در فن سرقت هم پیشرفت حاصل شده است. مثلاً سارق- نویسنده می تواند یک اثر ادبی بزرگ مثل مرشد و مارگاریتا را بخواند ،اسم ها را عوض کند. جورج را قنبر کند، سن پترزبوگ را جنت آباد کند یا اسم مارگاریتا را اقلیما کند و اثر را دوباره به چاپ برساند. به این فن بدیع وظریف
« سرجمه » می گویند که به مفهوم سرقت در حین ترجمه است. در سرجمه نویسنده به قصد ترجمه قدم پیش می گذارد، بعد با خودش می گوید چرا به فکر خودش نرسیده که این اثر را بنویسد، سپس به تدریج خود را به جای نویسندهاحس می کند و به« مسرجم » تبدیل می شود.
البته در حین فرآیند ، احتمال مواجهه با مشکلاتی هم وجود دارد. ممکن است اثری که شما دزدیده اید سارق ناقلاتری ازخود شما بدزدد. شما هم نمی توانید جار بزنید که ای مردم به خدا قسم این اثر مال خودم است چون خودم آن را دزدیده ام. در این مورد باید با تدبیر عمل کنید. سرقت ادبی و انرژی هسته ای خیلی شبیه هم هستند. یعنی در عین حال که حق مسلم هستند قابل مذاکره هم هستند. پس با سارق بالا دست مذاکره کنید و او را مجاب کنید که اگر قبول نمی کند اثر مال شماست حداقل بپذیرد که از کار شما تا ثیر گرفته است.
از آثار فولکولور هم می توان در سرقت به نحو احسن بهره گرفت. فولکولور مصداق همان بی صاحب است. بر خلاف آنچه تصور عموم است سرقت از تعداد زیاد افراد، ساده تر از یک نفر است. آثار فولکولور منابعی غنی برای سارقان ادبی هستندکه چون متعلق به خود شما هم هستند لفظ سرقت هم برای بهره گیری از آنها چندان مناسب نیست.
به طور کلی اگر بتوان ادبیات را در زمره علوم طبقه بندی کرد باید آن را در شاخه علوم فنی آورد. ادبیات یک فن است. مثل باز کردن قفل با سنجاق، سوار شدن سه نفری به مترو با یک بلیط ،رد کردن بدون جریمه چراغ قرمز و ... . از این رو هم موضع گیری هایی در برابر ادبیات شده و حتی عهدین( عتیق و جدید) آن را در زمره علوم ضاله آورده است.
صرف نظر از این موارد رمز پیشرفت در ادبیات آموختن مهارت سرقت، بدون گذاشتن رد پا، با تسلّط و با آگاهی ازنکات ظریف است.
پاورقی:

(1) شعر بی دروغ شعر بی نقاب- عبدالحسین زرین کوب- صفحه 18
(2) عطا و لقای نیما یوشیج - مهدی اخوان ثالث- صفحه 16


دکتر ژیگولو


 
7:40 PM 

|

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------