گاه شمار
  Tuesday, October 24, 2006
 
اعضای تشخیص منزلت ماله


مدیر مجهول

صمد طاهری


امین آبادی ها

رضا طایفی
علی مرسلی
سیدمهدی المدرسی
 

دژبان

بهرام کوهستانی
 
 

5-10=-5 فرمان

1- آثار خود را هشتم و بیست و ششم هرماه حتما به ما برسانید.

2- ویرایش و اصلاح آثار ارتباطی به ما ندارد و در صورت عدم ویرایش آن موظفید مجددا خودتان اصلاح کنید.

3- سوء استفاده و احیانا استفاده از مطالب با ذکر ماخذ دقیق هیچ منع قانونی ندارد.

4- در صورت تمایل به همکاری با گروه ما به صفحه « مثلث برمودا » مراجعه کنید.

5- برای رفع ابهام نسبت به اعضاء، روی عکس آنها کلیک کنید.

 
 

به وبلاگ گروهی ماله (جمع دنشجویان طنز پرداز کشور)خوش آمدید


سلام عمو نوروز عزیز
حال شما چه طور است؟ اگر از حال ما بپرسی ملالی نیست جز دوری شما. در سایه مرحمت شما روزگار
می گذرانیم. راستش عمو نوروز جان، مشکلات زیادی بعد از رفتنت پیش آمده.خیلی کم جان شده ام.کسی دیگر از زمستان حساب نمی برد.دیگر دست نوعروسان از سرما در آب حوض یخ نمی بندد.دیگر برف تا زانو
نمی رسد.دیگر چِلّه کوچک و بزرگ برای مردم خط و نشان نمی کشند.دیگر آه سردم به استخوان مردم سهل است که نرسد... عطسه کوچکی هم ایجاد نمی کند.کار به جایی رسیده که مردم، چلّه زمستان برای حمام آفتاب به تبریز می روند ودرختان اردبیل و شهر کرد و مشهد و تهران، خروار خروار در زمستان برگ وبار می آورند.
دیروز از چند شرکت تولید بخاری و قرص ذات الریه و کاپشن آمده بودند تا قراردادشان را با من لغو کنند.
می گفتند در شُرف ور شکستگی هستند و دیگر از دست من کاری بر نمی آید.عمو نوروز، علّت بدبختی و مشکلات مرا پیدا کن.به دادم برس.و الاّ ننه سرمایت از افسردگی خودکشی می کند!
راستی برگشتنی یک عطر فرانسوی مارک...(1) برایم بخر.دقّت کن که حتماً اصل باشد. نکند مثل دفعه قبل سرت کلاه برودها!
مرکّب در قلم مانند آب است خجالت می کشم خطّم خراب است
ننه سرمای چشم به راهت.
* * *
ننه سرمای ...(2)
سلام جانم به فدایت! حالت چه طور است؟ نامه ات را که خواندم دلم آتش گرفت. می خواستم سریع برگردم تا در کنارت باشم ولی می دانی که تا بهار نمی شود.اگر از حال من بپرسی ملالی نیست جز دوری شما.از وقتی نامه ات را خواندم خواب و خوراک ندارم.مدام چهره غمگینت پیش رویم می آید.ولی خبر خوشی برایت دارم.بعد از مدّت ها تلاش و جست و جو سرانجام علّت مشکلات تو را پیدا کردم.از هر کس پرسیدم جواب داد که کار، کارِ «اِلنینو» است. من نمی دانم که این النینو کیست و با تو چه دشمنی دارد ولی از اسمش بر می آید که از اعضای القاعده باشد.شاید پدرش در سرما تلف شده یا زیر بهمن گور به گور شده است که با تو پدر کشتگی دارد. به هر حال هر جا گیرش آوردم دَمار از روزگارش در می آورم.تو خودت را نگران نکن.غذا خوب بخور، کلاس یوگایت را هم ادامه بده.الآن در جزایر کاراییب هستم.خیلی جای قشنگی است .جایت خالی.چه غذاهایی دارد! ظرف این چند روز هشت کیلو وزن اضافه کرده ام !
راستی آن عطری را که گفته بودی پیدا نکردم اسپری... (3) همان مارک را خریدم.ولی اصل ِاصل است.
نمک در نمکدان شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد
دوستدارت عمو نوروز تُپل.
* * *
ننه سرما نامه عمو نوروز که به دستش رسید اوّل کلی عصبانی شد.اوّل از همه از بی عرضگی او ناراحت شد که یک عطر نتوانسته بود برایش بخرد.ثانیاً از این ناراحت شد که این«النینو» را نمی شناخت تا به سراغش برود و هفت جدّ وآبادش را جلوی چشمش بیاورد.پس تصمیم گرفت تا به نیروهای اعتلاف در افغانستان ملحق شود و در آنجا به دنبال النینو بگردد.بقچه اش را بست،جلیقه ضد گلوله اش را پوشید و چارقدش را سر کرد تا راهی شود.در همین زمان صدای کلون در بلند شد.حاجی فیروز با عیالش پشت در بودند.حاجی فیروز دوست خانوادگی عمو نوروز و ننه سرما بود و از قدیم الایام به خانه آنها رفت و آمد داشت.حاجی فیروز مرد باسواد وآگاهی بود.چون دوشغله بود در ایام غیر نوروز جلوی دانشگاه کتاب می فروخت.از این رو اطلاعاتش زیاد بود.وقت کل ماجرا را از زبان ننه سرما شنید سعی کرد او را از تصمیمش منصرف کند.او معتقد بود مشکلات ننه سرما از آنجا ناشی
می شود که آمریکا پیمان «کیوتو» را برای کاهش تولید گاز های گلخانه ای امضاء نمی کند. لذا زمین گرم می شود و تمام رشته های ننه سرما برای فصل زمستان پنبه می شود.در نهایت ننه سرما قانع شد که به جای رفتن به افغانستان به صلح سبز ملحق شود و برای تحقق پیمان کیوتو تلاش کند. بعد از رفتن حاجی فیروز و زنش، ننه سرما جلیقه اش را درآورد، کاغذ و قلم برداشت و نامه دیگری برای عمو نوروز نوشت:

عمو نوروز جان سلام
حالت چه طور است؟ اگر از حال ما بپرسی ملالی نیست جز دوری شما.راستش زیاد فرق نکرده ام. حالم مثل قبل، بد است.طی یک سری مذاکرات استراتژیک با حاجی فیروز و زنش به این نتیجه رسیدیم که کار، کار آمریکای جهانخوار و جورج بوش مردم خوار است و النینوی بدبخت در این میان بی گناه است.هجمه تبلیغات فرهنگی بیگانگان کم مانده بود خون این بد بخت را به گردن من بیاندازد.سریع می روی پیمان کیوتو را می دهی این جورج بوش احمق امضاء می کند.حواست باشد سادگی نکنی دوباره مثل دفعه قبل گولت بزنند.اگر این کار را نتوانستی بکنی، هر چه دیدی از چشم خودت دیدی.دیگر به خانه بر نگرد.بمان آنقدر در آن جزایر کاراییب بخور تا مثل بادکنک بترکی.مخصوصا هم سر ماجرای عطر خیلی از دستت عصبانی هستم... خود دانی...
مرکب در قلم مانند آب است...
ننه سرما.
* * *
عمو نوروز نامه ننه سرما که به دستش رسید فهمید که به درد سر بزرگی افتاده واین دفعه به هر نحو ممکن باید او را راضی کند.پس قبایش را به دوشش انداخت ، شال و کلاه کرد و راهی شد.
جورج بوش در مزرعه اش در تگزاس مشغول گاو چرانی بود.از دور مردی را با محاسن بلند و عبا و قبا دید. فکر کرد که بن لادن است که برای ترورش می آید.سریع هفت تیرش را برون کشید تا شلیک کند. اما با دیدن آن یادش آمد که هفت تیر را با تفنگ آبپاش دوستش بلر تاخت زده است. مرد قبا پوش از دور دست تکان می داد و لوک خوش شانس را صدا می زد.وقتی جورج بوش متوجه شد که آن مرد او را با لوک خوش شانس عوضی گرفته است، نفس راحتی کشید.از اسب پیاده شد ، بادی به غبغب انداخت وبه سمت او رفت.
عمو نوروز بوش را در آغوش کشید و شروع به تعریف و ستایش از شیرین کاری ها و افتخارات لوک خوش شانس کرد.جورج بوش که مطمئن شد او را با لوک اشتباه گرفته اند خیلی خوشحال شد.فکر کرد که می تواند این دهاتی را سر کار بگذارد و بعداً با تعریف کردن آن برای بلر کلی بخندند.پس اصلاً به رو خودش نیاورد.عمو نوروز از حال برادران دالتون پرسید و جورج بوش گفت که آن ها را برای تعطیلات به گوانتانامو فرستاده است. بعد عمونوروز پیمان کیوتو را به دست بوش داد و گفت که می خواهد از قهرمان زندگی اش امضایی داشته باشد.بوش که ذوق زده شده بود بدون خواندن برگه،آن را امضاء کرد و به اصرار عمو نوروز پایش انگشت هم زد.عمو نوروز که کلکش گرفته بود با خوشحالی برگه را از او گرفت و دور شد.
* * *
نه سرما هفت سین را که چید، بزک کردنش دو ساعتی طول کشید.کنار پنجره آمد و پرده را کنار زد.عجب برفی می بارید.همه جا سفید سفید بود.لبخندی بر لبان سرخابیش نقش بست. نه سرما کنار سفره نشست و چشم به ماهی گلی درون تنگ دوخت. همین طور که چشمش به ماهی بود خوابش برد.در خواب جورج بوش را دید که لباس آستین کوتاه پوشیده و خودش را باد میزند و با قهقهه های بلند پیمان کیوتو را پیش چشم ننه سرما پاره می کند.و عمو نوروز را هم دید که لباس نارنجی پوشیده وبا غُل زنجیر در قفس اسیر است. با فریادی از کابوس وحشتناکش بیدار شد و به سمت پنجره دوید. اما با دیدن برفی که همچنان می بارید نفسی به آسودگی کشید.چشمش به ساعت که افتاد متوجه شد ای داد بیداد، باز هم خواب مانده و عمو نوروز را ندیده است. امّا دور و بر را که نگاه کرد اثری از آمدن عمو نوروز ندید. نه از اسپری خبری بود، نه از شاخه گل نه از جای بوسه عمو نوروز.سریع با تلفن همراه عمو نوروز تماس گرفت.عمو نوروز در فرودگاه یکی از شهرهای استرالیا گیر افتاده بود.به علّت بارش شدید برف تمام پرواز ها تا اطلاع ثانوی لغو شده بودند.
ننه سرما فهمید که عمو نوروز به این زودی ها نخواهد آمد.صندلی اش را مقابل پنجره کشید و با لذّت به تماشای دانه های برف پرداخت.با خودش فکرکرد که شاید امسال کمی زیاده روی کرده است.

1- عمو نوروز برای ننه سرما عطر فرانسوی می خرد،چه در جیب نشریه می رود که مجانی مارک عطر تبلیغ کند؟
2- از همان چیز های خصوصی که نامزد ها برای هم می نویسند.
3- اسپری همان افشانه است.در واقع افشانه همان اسپری است.

دکتر ژیگولو


 
1:48 PM 

|

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------